بدون عنوان
برای تو مینویسم برای تویی که دختر من میشی یه روزی برای تویی که طبق محاسباتم ، یا شایدم تخیلات ، و بلکه هم طبق توهماتم! الان باید دو سه ساله بودی و من تو این لحظه باید تنها دغدغم این بود که برا خوابوندنت نقشه بکشم....تو هم تو اون مغز فسقلت برا پیچوندن من نقشه میکشیدی و توی تخیلاتت فکر میکردی میتونی از دستم در بری و تا صبح به ملق بازی و شادی و آوازت ادامه بدی..... شاید وقتی حرفهایی رو که برات نوشتم بخونی ، بگی عجب مامان دیوونه ای دارم! مامانی که هزااااران روز قبل از زمینی شدنت از تو و خودش و آرزوی داشتنت برات حرف زده، و اون حرفها رو توی صندوقچه ای نگه داشته دیوونه س دیگه! ...... راستشو بخای فکر نمیکردم نبودنت اینقد...